این روزها دستم طرف قلم و کاغذ نمی رود.
از گیجی و سردرگمی نمی دانم درددل هایم را کجا خالی کنم!
شاید این خستگی قبل از طوفان است یا…نمی دانم…فرصتی برای تجدید قوا.
اما هرچه هست چندوقتی است با عرض شرمندگی نسبت به همه کم لطفی کرده ام??
ولی قربان کرمشان بروم همه هنوز پشتم هستند و هوایم را دارند??
گاهی وقت ها سکوت یک انسان صدایش از صدها فریاد هم بلندتر است…
و چه بسا این سکوت از آن صدها فریاد مدعی تاثیرگذارتر هم باشد!
این سکوت و صدای بلندش را-که هرکسی هم آن را نمی شنود-می شود در سکوت این روزهای خیلی افراد دید.
ما ایستاده ها این سکوت را به وضوح در حامد زمانی که پایه گذار مکتب موسیقی انقلابی و اجتماعی است و این روزها دلش از همه ی خواننده های دیگر پرتر است حس و صدای بلند آن را درک می کنیم و می شنویم.
همین باعث شده شان و قدرت این سکوت را بیشتر حس کنم.
سکوتی که از کودکی بخش زیادی از زندگی ام بوده و خیلی وقت ها حرف هایم را فقط با سکوت و یا فقط با لبخند به دیگران فهمانده ام….اگر فهمیده باشند که شاید خیلی هایشان نه!
این روزها خاکریز دلم هم مانند اینجا خلوت است.??
هرچند کمتر دم پر برادرم می گردم اما او چون کوه پشتم هست که اگر نبود خیلی زودتر از اینها کم آورده و بریده بودم.
خلاصه گفتم بیایم اینجا و اگر شنونده ای باشد درددلی بکنم و هم سکوت خاکریز را بشکنم.
هزچند با شلیک گلوله ای کور در شبی تاریک…
به شدت محتاج دعای دلهای پاکتان هستم.
برای نوجوانی سردرگم و خسته دعا کنید❤❤
پ ن:
البته این را هم باید متذکر بشوم که در این راهی که همه با هم در آن قدم بر می داریم خستگی معنا ندارد و همانطور که در ابتدا گفتم فرصتی برای تجدید قوا ایجاد شده.
اما خب نوجوانی است و این سردرگمی هایش دیگر!…
ما که در این راهیم کمی کارمان سخت تر است….
حالا اینکه من گفتم خسته نشانه ی بریدن نیست!….همانطور که امید و دلخوشی ایستاده ها هنوز در راهش مستدام و پیشتاز است!
#التماس_دعا ❤❤❤