حس خوبی ست وقتی بدانی حداقل یک نفر هست مثل تو.یک نفر هست که مثل تو حالش خوب است و یا بد.
و وقتی این حس را کسی داشته باشد که حالش روبه راه نیست شاید بتواند کمی دردش را آرام کند و بهانه ای برای تسکین باشد.
آن وقت حاضری آن فرد را با همان حال بد.با همان حرف ها،بارها و بارها ببینی.
در واقع این چیزی است که خودم قریب به دوسال است آن را تجربه می کنم و فکر می کنم برای دیگران هم صدق کند.
بعضی وقت ها آنقدر حالت بد است که فقط دلت میخواهد با یک نفر حرف بزنی.
آن بالایی که همیشه هست….ولی مگر نه اینکه انسان یک موجود اجتماعی است و نیاز به زندگی با دیگران دارد؟
پس به یک همدم که وجود خارجی داشته باشد،بنشیند کنارت،ساعت ها بگویی و او فقط بشنود!
و آن طوری بشنود که دوست داری!!!
یعنی یک کاری نکند که از حرف زدن پشیمان شوی و از آن ساعت تصمیم بگیری هرچه داری در خودت بریزی!نه!
آن همدمی که تو می خواهی آن قدر خوب می شنود که بیشتر دلت می خواهی حرف بزنی و شنیدن او را ببینی!
بعضی وقت ها برخلاف آن چیزی که همه فکر می کنند اصلا به فکر راه حل نیستی! فقط دلت میخواهد یک جوری سبک شوی! فقط دلت می خواهد یک نفر باشد که تو را بفهمد!
دلت میخواهد یک جوری خودت را خالی کنی…با پروفایل گذاشتن و زدن حرف های دلت توی یک تکه عکس! هرچند جانمی شود….
یا همین که بیایی توی وبلاگ همه ی حرف هایت را بنویسی درحالی که اصلا نمی دانی کسی که متنت را می خواند از حرف های پیچیده ات که مثل ذهن کلافی ات** به هم ریخته است چیزی سردر می آورد یا نه!!
نمی دانم تا به حال مثل من شده ای یا نه…
نمی دانم حرف هایم را می فهمی یا نه…
اما همین که یک نفر حرف هایم را بخواند شاید کمی تسکین باشد…
پس ممنون که وقت گذاشتی و درد دلم را خواندی!❤❤
#التماس_دعا