?شقایقی که دیگه نیست!
#قسمت_بیست_و_هشتم
از اتاق میام بیرون و به سمت در میرم.
مادر و پدرم با هم می پرسن:کجا؟!?
+با دوستام قرار داریم?
-با کدوم دوستات؟?
+شما نمیشناسین?
-با این سر و وضع؟
به چادر روی سرم نگاه می کنم.واسه وایسادن جلوی گیرای الکیشون هم که شده سفت تر می یرمش و از خونه می زنک بیرون.دیگه به حرفاشون توجه نمی کنم.?
سریع خودمو به محل قرار توی یه کافه می رسونم.مریم که صورتش حال پریشونشو نشون میده پشت یکی از میزها منتظرمه?
تا متوجه رسیدنم میشه از جاش بلند میشه و به سمتم میاد
-سلام عزیزم حالت خوبه؟
+سلام آره ممنون تو خو….
-این چندروز خیلی باید مواظب خودت باشی…البته فکر نکنم خیلی به تو آسیبی بره ولی…
+چی داری میکی؟…از چی حرف می زنی؟…کدوم آسیب؟….
-راستش رو بخوای….امروز نامزدت رو دیدم…
?ادامه دارد…
❗️کپی بدون ذکر منبع❌?⛔️