وقتی می خواهیم برای کسی از خداوند منان طلب صبر کنیم معمولا نام یک نمونه از صبوران معروف تاریخ را بر زبان می آوریم و از خداوند چنین صبری را خواستار می شویم.صبر ایوب،صبر زینبی….
نام زینب و صبر زینبی و امثال اینها به سهولت بر زبان ما جاری می شود اما حتی ذره ای برایمان قابل تصور نیست چگونه می توان زندگی کرد درحالی که زندگی مان از خردسالی تا کهنسالی سرشار از مصائب و حوادث ناگوار باشد؟!
حتی فکر کردن به این موضوع هم شگفت آور هست که یک بانو در اوج مصیبت بگوید که غیراززیبایی چیزی مقابل دیدگانش نیست و تمام این مصائب در نهایت برایش شیرین تر از عسل باشد.
از کودکی با شکستن پهلوی مادر و شهادت جانگدازش تا کهنسالی و شهادت تمامی اطرافیان به همراه اسارت و تحقیر و..و همه ی اینها درحالی که از خاندان بهترین انسان روی زمین باشی و خواهر ولی خدا و امام معصوم.
تحمل هزاران بلا و سختی بخاطر جهل و زودباوری و دنیادوستی مردم به یک طرف،پرستاری از مجروحین و امیدبخشی به کودکان و زنان داغدیده به یک طرف.اصلا تمام مصائب بی بی به یک طرف و کربلا و عاشورا به یک طرف!
حتی اگر زندگی ما پرازسختی و رنج باشد بازهم با زندگی عمۀ سادات قابل مقایسه نیست.چرا که سختی های زندگی ما را خودمان با اشتباهاتمان بوجود آورده ایم و حتی گاهی بخاطر مشکلاتمان کفر می گوییم!! اما خاندان امامت مصائب را درآغوش می کشند و به آسمان لبخند می زنند.
و این مصائب بزرگ و خارج از تصور ماست که حکمت این جملات را مشخص می کند:امان از دل زینب….چه خون شد دل زینب!
****
عمه جان! امروز روزی ست که پس از مدت ها انتظار و دردفراق به دیدار برادر و وصال حضرت حق شتافتی و از قفس دنیا پرگشودی.پروازت مبارک!
محتاج دعایت هستیم!….