گاهی دلم میخواهد بنشینم و فقط بعنوان تماشاچی به زندگی ام نگاه کنم.زندگی ای که گاهی به یک فیلم کمدی و می ماند و گاهی تراژدی تر از هر تراژدی است.گاهی یک فیلم لوس و مسخره است و گاهی جذاب و لایق سیمرغ بلورین!
گاهی دلم میخواهد برای چند ساعت از سختی های زندگی دور باشم و چیبس به دست روبه روی پرده بنشینم تا ببینم آخرش چه می شود؟
دلم می خواهد کسی فیلم زندگی ام را دیده بود و آخرش را برایم تعریف می کرد تا وقتی اتفاقات سخت و دردناک فیلم را می بینم خیالم راحت باشد که در آخر مثل خیلی از فیلم ها همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود.
کاش می شد گاهی که از فیلم برداری خسته می شدم روی صندلی بنشینم و چایی بخورم.کاش می شد بروم و روز دیگری برای ضبط سکانس بعدی بازگردم.
اما دریغا که سکانس های زندگی بی محابا و به سرعت از پی هم می آیند و می روند و حتی اگر سر سکانسی خنده ام بگیرد یا دیالوگم را یادم برود کارگردان«کات» نمی دهد.
کارگردان همه ی نکات را به خوبی آموزش داده و دیگر جایی برای اشتباه نیست…مگر اینکه دلم جای دیگری باشد…مگر اینکه به چایی بین سکانس دل خوش کرده باشم و بازی ام را سرسری بگیرم….آنوقت است که فیلم بی خریدار می شود و گیشه ی سینما خلوت خلوت.
آن وقت دیگر کسی حتی یادش نمی افتد که همچین فیلمی هم درحال اکران است.در هر سانس فقط آپارت چی تماشاگر فیلمم می شود.آن هم از روی اجبار!
کاش می شد سکانس ها را دوباره ضبط کرد.کاش توی تدوین و مونتاژ از بخش های دارای نقص فیلم چشم پوشی می شد.
اما حالا که باید سکانس های زندگی ام را زندگی کنم.چه فیلمنامه را دوست داشته باشم و چه نداشته باشم.قراردادی است که خواه ناخواه بسته شده.
پس باید تا می توانم به اشاره های کارگردان از پشت دوربین دقت کنم که اشتباه بازی نکنم.
بازی زندگی بی رحم است.مجال از دست دادن فرصت نیست.اگر لایق نقشم نباشم بازیگر دیگری جایم را می گیرد.
اما کارگردان فیلم خوش قول است.حقوق را به موقع پرداخت می کند! حتی از آنچه در قرارداد بود بیشتر! هرچقدر بازی و نقش سختی داشته باشم به حقوق خوبش می ارزد!
کارگردان هستی! امیدوارم از بازی ام راضی باشی و با راهنمایی هایت آن را بهبود ببخشی تا فیلم پرفروش و مفیدی داشته باشم! :)