حرف «ح» برای من یادآور کلمات و جملات زیادی است.کلماتی که یک بوی خاص می دهند.یک رنگ خاص دارند.کلماتی که میان باران حروف و کلمات برق می زنند.کلماتی منحصر به فرد.
«ح»برای من یادآور نام یک مرد است.مردی که مرد بود.مردی که آزاده بود و سرور و آقای آزادگان.مردی که فداکاری را طور دیگری معنا کرد.مردی ماندگار و جاودان به نام«حسین».
«ح»برای من یادآور یک ماه است.ماهی که رنگش،عطرش و اصلا ذاتش با همه ی ماه ها فرق دارد.ماهی که از اول تا آخرش،بخواهی و نخواهی غمی در وجودت نهفته است.نمی دانم چه حسی است ولی انگار غریبی.در جایی که از ابتدای زندگیت درآن زیسته ای غریبی.نه فقط در شهرت،در کشورت،در زمین؛بلکه در کل دنیا غریبی.
احساس غربت عجیبی است.انگار نمی خواهی و نمی توانی اینجا را تحمل کنی.انگار در یک چهار دیواری اسیرشده ای و می خواهی رها شوی.
همه ی اینها تقصیر همین ماه عجیب است.«محرم»
حرف«ح»برای من یادآور جایی است که سال ها قبل، بیابانی پرت و برهوت بود اما حالا شده یک«حرم»!
حرمی که درآن جسم همان مرد آزاده به همراه هفتاد و دو عاشقش خوابیده.اما روحش…..
روح آن مرد آزاده است که هرسال همین موقع ها این شور عجیب و وصف ناشدنی را به پا می کند و باید بیایی و ببینی که عالم چطور برای رسیدن به همین حرم سر و دست میشکند.همان بیابان پرت و برهوت!همان«کرب و بلا»
حرف«ح» برای من یادآور کلمه ی«حریم» است.جهانیان بر این متفق هستند که باید حریم هرفردی توسط دیگران حفظ شود.اما…
اصلا برای همین است که می گویند جنس غم حسین فرق می کند.برای جسارت به حریمش.جسارت به ناموسش.جسارت،غارت،اسارت….اینها کلماتی بودند که پس از رفتن حسین در کربلا می چرخیدند و دیگر نگویم چه برسر خاندان محترم .حسین،نوه ی خاتم الانبیا آوردند…
حرف«ح» مثل حر.مثل حرمله و ماجرای گلوی شیرخواره و تیرسه شعبه.مثل.حبیب ابن مظاهر.مثل حلاوت دیدار معشوق.مثل….
«ح»حرف عجیبی است و کلماتی که از آن ساخته می شوند عجیب تر و زیباتر! هرچه داریم از همین کلمات منحصر به فرد داریم.هرچه داریم از محرم داریم.هرچه داریم از حسین ابن علی ابن ابی طالب داریم.