1-
خون دل خوردنت بهای ایمان ما بود و رنج اصحابت لازمه ی باقی ماندن نهضت.اگرچه بعد از تو به قصد متلاشی کردن آرمان هایت برخاستند اما مگر به پا خاسته بودی که بعد از تو راهت بر زمین بماند؟نماند و نمی ماند و نخواهد ماند!
چقدر سخت بود رفتنت برای فاطمه و چقدر درد داشت برای علی و چقدر غصه خوردند حسنین و صبر با رفتن تو بود که در دل زینب ریشه دواند….
تو رفتی و زهرا روزها را شمرد برای دیدار دوباره و وصالی ابدی…تاب ماندن نداشت و شد اولین مدافع امامت و نخستین فدایی حجت خدا…
و جهان در انتظار آمدن فرزندت و انتقام سیلی مادرش از نامردان زمانه خواهد ماند…
2-
سهم من از صحن و ایوانت تنها شیرینی خیال است و حسرت گنبد و گلدسته ای که نیست.سهم من انتظار است.انتظار آن روز که نرده ها بین من و تو فاصله نیفکنند و در میان سنگ و خاک مزارت را جستجو نکنم.
انتظار آن روز که حرمی برایت بسازیم به وسعت و زیبایی حرم برادرت.همان روز که دیگر فقط کبوترها برای غربتت ناله نزنند.آن روز که هنگام روضه خواندن واهمه نداشته باشیم….
و شاید بگویند شما با این دینتان فقط در خیالات سیر می کنید.اما…اما مگر روزی ایران اسلامی هم خیال نبود؟…مگر پیروزی ایران مقابل یک دنیا خیال نبود؟…مگر این همه پیشرفت و افتخار و ترقی،روزی محال به نظر نمی آمد؟…
همه ی این خیالاتند که حالا دانه دانه به دنیای یقین و واقعیت پیوسته و جهان را سرگردان از این دست غیبی به تعجب وامی دارد.
دیر نیست آن روز که روبروی گنبدت بایستم و دست بر سینه سلامت دهم!….
3-
آنقدر پناهت آرام بخش است که کبوترها هم به زیر سایه ات آمده اند تا از چنگ گرگ های دنیا در امان باشند…تا زخمی به بالشان ننشیند و توان پرواز را از آنان نستانند.
کاش کبوتر نه! آهو بودم…آهو بودم تا تو مرا بخری و در سختی ها به داد بی نوایی چون من برسی…
و چقدر سخت است با آن همه جود و کرم و محبت،خودت غریب الغربا باشی و در حجره ی غربت و با زهر جفا چشم بر دنیا ببندی.
اما شیرین آنکه پایان این درد و رنج ها وصال یار است و رهایی از بند قفس دنیا.
آن هنگام که مهدی قدم در صحنت می نهد تنها تویی که نورانیت وجودش را احساس می کنی.تو هم انتظارش برای ظهور ما را می بینی؟…بیتابی اش را؟…تنهایی اش را؟…برایمان دعا کن تا غیبت طولانی مان را پایان دهیم و به سوی اماممان برگردیم.دعا کن از همه ی حقیقت انتظار،تنها ادعایش با ما نباشد…دعایمان کن آقا!
4-
می رسد آن روز که اشاعه ی وجودت از کعبه بر جهانیان بتابد و تاریکی غفلت را از چشم و گوششان کنار زند.
خوب می دانم که تو در همین حوالی منتظر قطره اشکی،آهی،نه! تنها یادی از سوی مایی…اما دریغا!
شرمنده ایم بابت غیبت طولانی مان…می دانم آن روز که بیایی نه فقط ما،که جهان در عطش منجی می سوزد.روز به روز به آن روز عزیز و زیبا نزدیکتر می شویم اما کس چه می داند که ما در کدام سمت قرار داریم و برای کدام طرف شمشیر می زنیم؟
یاری مان کن تا از مقابله کننندگان با تو نباشیم…بخواه فدا شدنمان برایت را…بخواه عاقبت بخیری مان ررا
چه می گویم؟! تو همیشه برایمان دعا می کنی…حتی آن هنگام که یادمان می رود تو می بینی…تو منتظری
این ماییم که نمی خواهیم…بخواه که بخواهیم…یاری مان کن که بخواهیم
اللهم عجل لولیک الفرج
ممنون از مطالب ارزشمند شما